loading...
كات دوباره 30 نما
بازدید : 119 پنجشنبه 14 دی 1391 نظرات (0)


 حسین پناهی هنرمند عاشق و شاعر سینما ( کات دوباره )

دکلمه نازی مرد حسین پناهی

نازی
نازی مرد
آن همه دویدن و سراب
این همه درخشش و سیاه
تا کجا من اومدم
چطوری برگردم ؟
چه درازه سایه ام
چه کبود پاهام
من کجا خوابم برد ؟
یه چیزی دستم بود! کجا از دستم رفت ؟
من می خواهم برگردم به کودکی
قول می دهم که از خونه پامو بیرون نذارم
سایه مو دنبال نکنم
تلخ تلخم,
مثل یک خارک سبز
سردمه و می دونم هیچ زمانی دیگه خرما نمی شم
چه غریبم روی این خوشه سرخ
من می خوام برگردم به کودکی!!
نمی شه !! نمی شه !! نمی شه !! نمی شه !! نمی شه !!
کفش برگشت برامون کوچیکه
پابرهنه نمی شه برگردم ؟
پل برگشت توان وزن ما را نداره! برگشتن ممکن نیست
برای گذشتن از ناممکن , کی یو باید ببینیم؟!!
رویا رو , رویا رو , رویا رو , رویا رو
رویا را کجا زیارت بکنم ؟
در عالم خواب
خواب به چشمام نمی آد!
بشمار , تا سی بشمار … یک و دو
یک و دو
سه و چهار
پنج و شش
هفت و هشت
نه و ده …

 

دانلود دکلمه “نازی مرد” حسین پناهی

حجم = ۲/۸۲ مگابایت | مدت = ۳/۰۴ دقیقه | فرمت فایل = MP3 | کیفیت = ۱۲۸

 

بیوگرافی حسین پناهی :

حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استانکهگیلویه وبویراحمدزاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیت‌الله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مساله‌ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده‌است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است(روغن محلی معمولاٌ در تابستان از حرارت دادن کره بدست می آید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است) ، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین پناهی به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه‌نویسی را گذراند.

بازدید : 121 پنجشنبه 14 دی 1391 نظرات (0)

 

ویدیو طنز همسایه ها با خوانندگی سیاوش مفیدی و شهاب عباسی

كليپ طنز ( همسايه ) از سري كليپهاي طنزي بود كه در برنامه زنده تلويزيوني دريا ضبط و پخش ميگرديد . شهاب عباسي و سياوش مفيدي اين دو هنرمند خوب كشور در آن برنامه به عنوان مجري و همينطور خواننده و بازيگر در  اين آيتم طنز  فعاليت ميكردند . نگاهي دوباره به اين ويديو پس از سالها و كارهاي مشابه ديگري از اين عزيزان كه در هفته هاي آينده تقديم شما خواهم كرد خالي از لطف نيست.

بازدید : 183 پنجشنبه 07 دی 1391 نظرات (0)

بهروز مسروری

 

باز هم تاسف برای از دست دادن یکی دیگر از فرزندان پر افتخار کشور و خطه سرسبز شمال و شهرستان رامسر . هنرمند توانا و پیشکسوت در عرصه تئاتر ، رادیو ، سینما و تلویزیون زنده یاد ( بهروز قربان مسروری )  جمعه شب گذشته  بر اثر نارسایی ریه در بيمارستان پيامبران تهران درگذشت .

مراسم خاکسپاری زنده یاد بهروز مسرور

مسروری سالها در تئاتر چه در شهرستان و چه در پايتخت  ، یکی از بهترینها بود و فعالییت شبانه روزی اش  در عرصه هنر ،گواهی ایست بر این مطالب .  او هميشه از صحنه و نمايش با  تکریم و احترام  سخن ميگفت . مسروری  يکي از اولين مدرسان تئاتر در شمال کشور بود .

دختر سر بر پیکر پدر برای آخرین بار با او درد و دل میکند

 زنده ياد بهروز قربان مسروري پيش از انقلاب  و در دهه پنجاه به عنوان استاد در مدارس و کانونهاي پرورش فکري کودکان و نوجوانان   ، علاقمندان بازيگري و کارگرداني  را آموزش داده  و بطور جدي و با انگیزه خاصي این هنر را به سایرین  انتقال میداد .

بهروز مسروری ( کات دوباره سینما )

دوستان و پيشکسوتان تئاتر چالوس و نوشهر هم  ، از توانايي و آموزش مسروري بي بهره نبودند . هنرمنداني همچون ( محمود اميني ، يعقوب اميني ، مجيد شاهپوري ، خسرو بکان ، نعمت الله آهي ، محمد رضا قلی پور ) و ساير دوستان با سابقه در تئاتر منطقه که در حال حاضر مشغول به فعالییت هستند از او نیز آموختند . این هنرمندان از زنده یاد مسروری خاطرات بسیار بیاد دارند اما بارزترین ویژگی او را ،  دانش ، شخصييت  ،معرفت و افتادگی و  ارائه داشته هايش به جوانان و نوجوانان شهرستان میدانستند.

مراسم تشییع زنده یاد بهروز مسروری

بهروز مسروری با محرومييت بيگانه نبود و با سختي هاي فراوان به آن مدارج علمي و اجرايي رسيده بود  ، معضلی که بیشتر جوانان علاقمند به هنر ، خصوصا بازیگری ، برای رسیدن به تهران و حضور در صف بهترینها و حرفه ای شدن  ،همواره با آن دست و پنجه نرم میکنند و تعداد انگشت شماری  ،پیروز از این دوئل نابرابر  ،پا به دنیای آرزوهایشان میگذارند.

مسرور یکی از همان تعداد اندک بود که از ناملایمات و سختی ها نهراسید ، مشکلات را به جان خرید و با همت و اراده و عشقی که داشت ،به آرمان و آرزویش رسید.  او هیچگاه در مقابل سایر هنردوستان و هنرجویان ،فخر فروشی نکرد ، سد راه دیگران نشد ،  حسد و خود بزرگ بيني که متاسفانه امروزه در عده ای از  دانشجويان  (مدرک گرفته بي عمل )  به چشم ميخورد ، به خود راه نداد .  نتايج همه زحمات ، مطالعات  و  تحقیقات  خود را صادقانه در اختیار همگان قرار میداد  .  حتي نمايشهاي خارجي  که  با  صرف هزينه شخصي به مترجم ،  در اختيار میگرفت ، بدون چشمداشتي   در اختيار شاگردانش قرار ميداد  و ميگفت :

بهروز مسروری و کات دوباره سینما

 هزاران  برابر پولي که به مترجم بابت ترجمه اين متن داده ام در آینده دریافت میکنم  .  او اعتقاد داشت ،با بروي صحنه رفتن هر نمايش گامهاي جدي به سمت  اشائه ( هنر تئاتر ) که ريشه عميق در  تاريخ ما دارد برداشته ميشود ، و وقتي تئاتر  فراگير شود ،  فرهنگ  ، شعر و ادب در جامعه رواج پيدا ميکند  و   در آن جامعه هنر و هنرمند در صدر نشينند و قدر بينند، که نهايت آمال و آرزوی من و بزرگان من است .

انوشیروان ارجمند ، آتش تقی پور و محمد فیلی در مراسم تشعییع زنده یاد مسروری ( کات دوباره سینما با سعید روحی )

زنده ياد مسروري پس از انقلاب دامنه فعالييتهايش را به سمت راديو ، تلويزيون و سينما گسترش داد و چند شخصييت ماندگار با بازي او در ذهن مخاطب نقش بسته است . يکي از آن شخصييتها ( صفر بيک ) پيرمرد جنگجو در سريال پر بيننده ( روزي روزگاري ) بود که مورد توجه و استقبال بينندگان قرار گرفت . در فيلم سينمايي ( پرده آخر ) به کارگرداني واروز کريم مسيحي ، نقش پاسبان دوره رضاخان را به زيبايي بازي کرد . با اينکه در آن فيلم چند سکانس بيشتر بازي نداشت ، اما همه لحظات  ، مسروري جلوي دوربين ، با تمام  توان ، به ايفاي نقش ميپرداخت و جزئيياتي را حتي در بازي بدون کلام از خود نشان ميداد که در هنگام تماشاي فيلم در سينما با خنده تماشاچيان  میتوانستید پي به توانايي و ظرافتي که او به نقش داده ببرید.

بهروز مسروري همانند بسياري از بازيگران ديگر سينما و تلويزيون ،   دوستان خوب و پيشکسوت بنده ( محمد عمراني ،بيوک ميرزايي ، سلمان خطي ، رحمان باقريان ،) و... در فواصل اجراي تئاتر و ضبط سريال و فيلم ، مشغول  بازيگري در راديو و اجراي  نمايشهاي خارجي و داخلي ميشد . در رادیو  هم بر اين عقيده بود که ميتوانيم نمايشهايي که امکان بروي صحنه بردن آنها ، به دلیل حجم ، دکور و پرسوناژهای فراوان سخت و يا غيرممکن است را در استودیوی راديو  ، با  ارائه صدا و احساس  ، که بي شباهت به صحنه و نمايش نيست به اجرا درآوریم . هم خود شاداب از خلق اثري تازه شویم و هم رضايت شنونده هاي بسياری که راديو و  نمايشها را سالیان سال  همراهي ميکنند به دست آوریم .

بهروز مسروری ( کات دوباره سینما با سعید روحی )

در پنج  سال گذشته زنده ياد مسروري در  چند تله تئاتر و  سه سريال به ايفاي نقش پرداخت که همگي از مجموعه هاي موفق شبکه هاي سيما بودند که مورد اقبال عمومی هم قرار گرفتند . سريال ( تفنگ سرپر ) سريال ( آشپزباشي ) و سريال ( پشت کوههاي بلند ) که به تازگي پخش آن از شبکه سوم سيما به پايان رسيد .

بهروز مسروری و کات دوباره سینما با سعید روحی

(زنده یاد مسروري)  ماهها از بيماري ريه رنج ميبرد و اکثر ايام هفته  را در کلينيک و مطب و بيمارستان ميگذراند . دوستان نزديکش ميگفتند بيماري امانش را بريده بود ، ديگر قادر نبود مثل گذشته پشت ميکروفون راديو رفته و باز هم نقش بي جاني را از متن و کاغذ  جدا کرده  و جاني  به او ببخشد و جاودانه اش کند .   کم کم بيماري اش شدت گرفت و  جسمش را ناتوان ساخت اما روحش مانند همیشه سرشار از عاطفه و عشق به مردم سرزمینش بود . در نهايت هفته گذشته  پس از ماهها دست و پنجه با بیماری ، جان به هنرمند يکتا تسليم کرد . روحش شاد و ياد و خاطره اش هميشه جاويد باد .

( سعيد روحي ، کات دوباره سينما )

برای دیدن همه عکسهای مراسم خاکسپاری (زنده یاد مسروری ) به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

بازدید : 99 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)
 
 
 
به گزارش اول نيوز، تشییع پیکر «نیما نهاوندیان» مجری برنامه‌های ورزشی شبکه دو سیما، صبح امروز -۵ دی ماه- از جلوی درب
ساختمان شبکه دو سیما انجام شد.
 
tmuenjrkzohkpqduumx.jpg    
بنا بر این گزارش، در این مراسم چهره‌های هنری و ورزشی نظیر فرشاد پیوس، حمید استیلی، مجید قناد، کاظم احمدزاده، پیمان یوسفی، مهدی تاج، فرزاد حسنی، مهدی واعظی، پوریا تابان، عبدالرحمان شاه‌حسینی رئیس سابق کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال و... حضور داشتند. 

به گزارش فارس، مراسم با حضور مسعود احمدی افزادی مدیر شبکه شما و علی بخشی‌زاده مدیر شبکه دو سیما نیز حضور داشتند. 

بخشی‌زاده در این مراسم در سخنانی گفت: متاسفانه دیگر صورت زیبای نیما را نمی‌بینیم. او خیلی با اخلاص بود، انشاءالله با حضرت سیدالشهدا(ع) محشور شود. 

بخشی‌زاده از شرکت کنندگان در این مراسم تشکر و برای زنده یاد نیما نهاوندیان طلب مغفرت کرد. 

احمدی نیز در سخنانی کوتاه اظهار داشت: به عنوان یکی از همکاران قدیمی نیما در شبکه استانی گلستان برای او طلب مغفرت می‌کنم. پیمان یوسفی نیز از جمله افرادی بود که برای این مرحوم طلب مغفرت کرد. 

در ادامه و پس از خواندن نماز بر پیکر مرحوم نهاوندیان، پیکر وی برای خاکسپاری به سمت قطعه هنرمندان تشییع شد. 

مراسم یادبود «نیما نهاوندیان» فردا -۶ دی ماه- ساعت ۱۴:۳۰ در مسجد بلال سازمان صداوسیما برگزار می‌شود. 

نیما نهاوندیان متولد سال ۱۳۶۰ در شهرستان گرگان بود که از سال ۸۲ همکاری با سازمان صدا و سیما را آغاز کرد.
 

گزيده اي از اجراهاي نيما نهاونديان
 
 
 tmuenjrkzohkpqduumx.jpg
 
 
 
 
 
 
 
ورزش از نگاه دو، طعم ورزش، توپ طلایی، دورخیز، هفت سنگ و عید کبریا  
 
بازدید : 151 سه شنبه 05 دی 1391 نظرات (1)

استاد بهرام بیضایی 

 

       آخرین بار مصاحبه استاد  (بهرام بیضایی ) را در شبکه ای  غیر  از شبکه ملی یا همان رسانه ملی   دیدم . هرچند کمتر شاهد پخش صدا یا تصویر استاد از شبکه های داخلی بودیم  و  به ندیدن چهره ماندگار او از سیمای کشور عادت داشتیم و انتظارش را هم نمیکشیدیم . 

 خالق ( عمو سیبیلو)  شیاطین  و  حاسدان  را  قبل  از  انقلاب  به ( رگبار)  بست   و در  نگاه  شوم ( کلاغ)   همچون  (غریبه ای در مه ) به   گوشه ای   دنج  و خلوت  سالها  پناه  برد  و   از  ( چهار صندوقش ) قلم را بیرون کشید  ( مجلس نامه ها ) نوشت و برگهای زرین هنر نمایش را زینتی دوباره بخشید .

 ( پهلوان اکبر شد و نمرد ) تا اینکه برای ( مرگ یزدگرد ) او را به کمک آسیابان فرستادند .  او آمد اما  همچون  ( باشو غریبه ای کوچک )  که در شمال  سرسبز و رویایی ، در  جوار دریا و باران و گندمزار  ، همصدا با   ( نایی جان  ) ،  قصه پر غصه خویش را زمزمه کرد و دلتنگ مسافری که هرگز ندیده است بود .  انتظار و چشم براهی   امانش را بریده بود  و طاقت را از او گرفت .  او گامها را  لرزان  اما امیدوار  بر این خاک تفتیده می نهاد ،به امید فردایی بهتر که قرار بود بیاید  ، اما امید هم خود را به قسمت و تقدیر سپرد و نیامد و او را با هزاران آرزوی برآورده نشده تنها گذاشت.

سوسن تسلیمی در باشو غریبه کوچک

 گفته بود وقت رفتن است و  میروم  ، اما باور نکردیم  ، با خود گفتیم  کارهای ناتمام بسیار دارد ( شاید وقتی دیگر ) برود  اما  نه  حالا  . تا  اینکه   بلاخره  ( روز واقعه ) سر رسید و او ندای مظلومییت (حسین ابن علی)  را در  حنجره  مرد  نصرانی  فریاد  زد . 

 ( آیا کسی هست مرا یاری کند ؟) او  آموخت از مولایش اگر دین  ندارید  آزاده  باشید ، اما  گویی  صدای  حق  در هیچ  برهه ای از تاریخ به  درستی  شنیده  نمیشود .  مدام  گفت  و  خواند  و  نوشت .  و با هر قلم ، و با هر اثر ، میکشت و تارو مار میکرد .

استاد بیضایی ( کات دوباره سینما با سعید روحی )

 اما  استاد   از   این  همه  ( سگ کشی )   و  ویروس کشی،  خسته  و  کلافه  شده  بود  با  ( مسافران )  و  همراهان صادقش   ( وقتی همه خواب بودیم )  آرام   و   بی صدا  رفت ....

مژده شمسایی همسر استاد بیضایی در کنار ایشان هنگام فیلمبرداری فیلم سگ کشی

 سفری که بلیط بازگشتش رزرو نشده است ، چون هیچکس حتی خود او تاریخ بازگشتش را نمیداند . استاد رفت و قارچهای سمی و دلقکهای عنوان بدست که نقش بسزایی در خروج او از کشور را ایفا میکردند ، حال با متون و نمایشنامه ها و فیلمنامه های او پز میدهند و با آرغ های روشنفکرانه سمت استادی را در نبود بزرگانی چون او به خود سنجاق کرده اند و یدک میکشند .

باشو غریبه ای کوچک

 حالا دیگر در بین ما نیست ، او هم مانند امیر نادری ، سهراب شهید ثالث و بسیار هنرمندان و فرهیختگان این دیار ، به سفری ناخواسته  رفت .خسته  از ویروسهای بیکار و بی مقدار و عافیت طلب ، که ادعا را به جای ادب برگردن آویختند و در صحرای نادانی و جهالت   دست و پا زنان میخورند و می چرند و  گه گاه نعره ای از روی شکم سیری سر میدهند .

 

استاد بهرام بیضایی و اصغر رفیعی جم پشت صحنه وقتی همه خواب بودیم

 مصاحبه استاد را دیدم و بغضی فروخورده از سالهای دربدری ، کلافگی و شاگردی باز هم به سراغم آمد . سالهایی که به دنبال اساتید گرانقدری همانند بهرام بیضایی ، مسعود کیمیائی ، علی حاتمی و اساتید دیگر میدویدیم تا در سایه سارشان بیاموزیم و با جان و دل به کار ببندیم . اما جنگ بود و عدم امکانات ، نه این همه آموزشگاه بود ودفتر و کلاس و شاپ های فراوان ، ونه اینترنت و فیس بوک و ایمیل و توئیتر . تنها موئسسه تدریس برای علاقمندان سینما مجتمع باغ فردوس بود که بسیاری از سینماگران حال حاضر  از محضر اساتید تکرار نشدنی با جان و دل آموختند و  فارغ التحصیل دانایی و هنر  شدند نه تئوری و حرف . 

استاد بهرام بیضایی در حال راهنمایی مژده شمسایی در صحنه ای از فیلم سگ کشی ( کات دوباره سینما با سعید روحی )

 

 جنگ تمام شد اساتید آمدند ، کلاسها و موئسسات آموزشی با هر فرم و شکل و سلیقه ای براه افتاد ، چند صباحی همه چیز به همان خوبی که انتظارش را داشتیم پیش رفت اما ، اما  امان از دست ویروسهای مزاحم و مخرب که در گوشه ای پنهان میشدند و  مانند همین حالا که جرات و شهامت عرض اندام ، حتی نوشتن نام خود را هم ندارند و هر روز دائیه هنر و هنرمندی سر میدهند ، با انتقاد ، شایع پراکنی ،مانع و سنگ اندازی ،  استاد را خسته و خسته تر کردند . او با دشمنی میجنگید که دیده نمیشد . دغل دوستانی که در عین همراهی از هیچ کوششی برای متوقف کردن اودریغ نکردند تا اینکه...

استاد بهرام بیضایی ( کات دوباره سینما با کات دوباره )

  بله ، استاد رفت و  آه و حسرت و   افسوس برای شاگردان و دوستدارانش    همچنان در دل و جان  باقی ماند  . چشم براه آمدنت میمانیم و به این امید که دگر بار سینمای ایران انعکاس نگاه بی بدیلت را بر پرده نقره ای به تماشا بنشیند.                         

                      (سعید روحی ، کات دوباره سینما )

 استاد بهرام بیضایی ( کات دوباره سینما با سعید روحی )

            

  استاد با همان مهربانی همیشگی و کلام شیوایش ، آرام و با اعتماد به نفس کامل  ، دقایقی با ایرانیان و  فارسی زبانان داخل و خارج از کشور    صحبت کردند  .  استاد گفت :  من بهرامم ، بهرام بیضایی ، به بهانه چاپ کتاب جدیدم در ایران میخواهم چند کلمه ای با شما درد و دل کنم . سالها انتظار برای چاپ این کتاب در شرایطی که ایران بودم میسر نشد و حالا من اینجا و کتابم بدون من به سامان رسید .ایشان  چند تشکر ویژه داشتند از دوستان و یارانش که در غیاب او بار به ثمر نشاندن آخرین کتابش را به دوش کشیدند. در پایان با نگاهی مستقیم به لنز دوربین  چنین گفتند : من در ایران به واسطه بد خواهان و کرسی نشینان هر ده سال یک فیلم ساخته ام ، آنهم با هزاران مانع و مشکل ، گویی همه دغدغه و نگرانی  آنها که فقط حرف زدن را ، آنهم بطور بسیار ناشیانه  آموخته اند و مرد میدان  نبودند و نیستند من و  آثارم بود .

استاد بیضایی ( کات دوباره سینما با سعید روحی

از نوشتنم ، فیلم ساختنم ، اجرای تئاترم ، مقاله و نمایشنامه هایم و حتی مصاحبه هایم وحشت داشتند . تا آنجا که در توان داشتم ماندم و مبارزه کردم ، اما ظاهرا در این زورآزمایی  نابرابر ، قوت و قدرت  کنارگودنشینان از من بیشتر بود . این سومین باری ایست که کوله بار سفر را برای مدت نامعلومی بسته ام و فرسنگها دورتر از میهنم به شما می اندیشم . سپاس از همه شما ایرانیان .من هنوز هم  نفس میکشم به عشق فرد فرد آنهایی که از ایران و ایرانی میگویند و مینویسند . من هنوز هستم . فرزند ایران، بهرام بیضایی.

 استاد بهرام بیضایی و همسرش مژده شمسایی

 



يادداشت دیگری   از سوي خانم لاهيجي که مسوولییت نشر آثارشان در ایران را به عهده دارند ، در اختيار ما قرار گرفت. بخش مياني اين متن نوشته اي خانم لاهيجي ایست و بخش پاياني آن  پيام  استاد بيضايي به علاقه مندان كارهايش در ايران.

متني كه خانم لاهيجي در اختيار ما گذاشتند چنين است: «روز پانهادنش را به اين جهان شادباش گفتم. با شاخه اي گل كه نشان از جايش در بين ما باشد. گفتم پيامي براي دوستدارانت بده. پيامي بده هر چند كوتاه براي آن همه دوستدارانت كه از نبودنت غمگين اند و آرزوي ديدار دوباره ات را دارند.»
 
گفت: «پيامم بوي غربت خواهد داد و شادشان نخواهد كرد. سپاس من هميشه براي همه آنها كه دوستم دارند و چه آنها كه نه. اما به راستي در اين غربت زاد روزم را بايد جشن بگيرم يا براي عمري كه به سرعت باد مي رود غمگين باشم كه غربت است و من با نفس خاك زنده ام.» گفتم: «با اين همه خواندنش اميد را زنده مي كند كه تو را در ميان خود خواهند ديد.»

اما پيام بيضايي براي علاقه مندان آثارش :

از شما مي پُرسَم،كه اِمروز به جهان مي آييد،فردا چه پيشِ روي شماست؟ آيا ما را تكرار مي كنيد؟ بر جاده هاي تَنگ سراشيب و خسته به تلخي، جاي ديگران را مي سپريد؟ آيا از شما يكي ، يا همه، بن بَست را مي بينيد و زمان را كه مي گُذَرد؟ آيا به پُشتِ سر مي نگَريد؟ به رَهِ سخت آمده و ميان بُري مي يابيد؟ ما خويش را نمي بخشيم، ما درجازَدِگان، ما قربانيانِ خُوديم، امّا آيا فردا روزِ بهتري است؟ از شما مي پُرسَم، كه اِمروز به جهان مي آييد!

استاد بهرام بیضایی ( کات دوباره سینما با سعید روحی )

بهرام بيضايي براي علاقه مندان به سينما و تئاتر آنقدر آشناست كه شايد تكراري باشد بگوييم كه متولد پنجم دي 1317 است و نويسنده نمايشنامه هاي بزرگي چون آرش، اژدهاك، كارنامه بندار بيدخش، سلطان مار، شب هزار و يكم و... . كارگردان به يادماندني ترين فيلم هاي سينماي ايران چون رگبار، چريكه تارا، مرگ يزدگرد، باشو غريبه كوچك، شايد وقتي ديگر، مسافران و سگ كشي است.
 

 

بهرام بیضایی و کارگردانی در دهه پنجاه


او در دهه 40 با نوشتن نمايشنامه هايي متعدد و پژوهش هايي كه در عرصه نمايش ايراني داشت، توانست دريچه بزرگي را به سمت تئاتر ايران بگشايد. در يك كلام حضور بهرام بيضايي در عرصه هنرهاي نمايشي ايران يك ضرورت تاريخي بود و دوره و جرياني را آغاز كرد كه تا پيش از آن كساني ديگر مقدماتش را فراهم آورده بودند. در اين سال ها بيضايي بيشتر تمركزش را روي نوشتن و اجراي آثارش گذاشت.

در سال‌هایی که بیضایی از صحنه به دور ماند و مجال فیلمسازی را نداشت، به نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه و پژوهش مشغول بود که برخی از آنان توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده‌اند.

وی همچنین در سال‌های پس از انقلاب فرهنگی اجازهٔ تدریس در دانشگاه را ندارد.

 (گزیده ای از جوایز استاد در بخش سینما)


جشنوارهٔ فیلم فجر

1. برندهٔ مجسمهٔ سپاس بهترین فیلمنامه (رگبار) [ دورهٔ ۵ جشنوارهٔ سپاس (مسابقه)] (۱۳۵۱)
2. نامزد لوح زرین بهترین تدوین جشنواره فیلم فجر (شاید وقتی دیگر...) (۱۳۶۶)
3. نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (مسافران) (۱۳۷۰)
4. برنده سیمرغ بلورین جایزهٔ ویژهٔ هیات داوران (مسافران) (۱۳۷۰)
5. نامزد سیمرغ بلورین بهترین تدوین (مسافران) (۱۳۷۰)
6. نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه (روز واقعه) (۱۳۷۳)
7. برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه (سگ‌کشی) (۱۳۷۹)
8. نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (سگ‌کشی) (۱۳۷۹)
9. نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلم (سگ‌کشی) (۱۳۷۹)
10. برنده سیمرغ بلورین بهترین تدوین برای فیلم وقتی همه خوابیم (۱۳۸۷)
11. نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (وقتی همه خوابیم) (۱۳۸۷)

 

 

 


 به    بهانه   مصاحبه    استاد   (  بهرام  بیضایی  )  و درد و دلهای ایشان که مانند همیشه آموختنی های بسیار برایمان  به همراه داشت  ، در  نخستین  بخش  ( فلاش   بک   در    کات دوباره )   به سراغ  فیلم  زیبا  و  ماندگار   (غریبه و  مه ) یکی از شاهکارهای استاد بهرام بیضایی رفتیم تا با مرور بخشهایی از این اثر جاودانه دوباره از او بیاموزیم ، از او که همیشه بزرگ است اما غریبه  ، غریبه ای بزرگ برای همیشه .......... 

 

 

     غریبه و مه1353- کارگردان: بهرام بیضایی

 فیلم سینمایی غریبه و مه

فیلمی زیبا و راز آلود از کارگردانی بزرگ
داستان پیچیده و رازآلود همراه با رویکرد به آیین های اساطیری و مایه های نمادین  ، بازی های به یاد ماندنی ،دیالوگ های سترگ وپر محتوا و چندبار بازنویسی شده ،میزانسن قوی، دوربین پویا با انتخاب زوایای تاثیر گذار ،لوکیشن های متنوع ، شات های باز و بسته متنوع، ضرب اهنگ وتدوین  نفسگیر،همه و همه از دریچه نگاه و دوربین مردی که بزرگ است.بزرگ سینما و فرهنگ ایران : بهرام بیضایی.

خسرو شجاع زاده یکی دیگر از بازیگران فیلم غریبه و مه

غریبه و مه را بسیار دوست می دارم ،هر چندزبان رمزآگین و فضای تیره و تار و مه آلود فیلم و داستان پر تعلیق و رعب آورش شاید سلیقه بعضی را بر نتایداما بر این باورم که این فیلم یکی از برترین آثار تاریخ سینمای ایران و جهان است .

پروانه معصومی در فیلم غریبه و مه به کارگردانی استاد بهرام بیضایی

من تدوین و فیلمبردای و زوایای دوربین را در  صحنه یورش مردان سیاه پوش به قریه از صحنه یورش سپاهیان با همه ی ضربآهنگ پر شور و آن سیاهی لشکرها و پرچم های رنگارنگ و تعداد اسبهای فیلم« آشوب کوروسووا » ترجیح می دهم.

به سال 1353 (1975)اگر بازگردیدو سطح کیفی این فیلم را با تکنیک های فیلمسازی آن زمان مقایسه کنیدبا من همداستان خواهید شد.غریبه و مه البته امروز هم دیدنی و تاثیر گذار است چرا که در فضای خالی از معنای سینمای امروز و موضوعات کم ارزش و بی ارزش رایج این روزها هم از لحاظ موضوع و داستان وهم تکنیک و فنون سینمایی در اوج کمال و پختگی می نماید.

غریبه و مه فیلمی از استاد بهرام بیضایی

داستان:در یک آبادی پرت افتاده ی کنار دریا در شمال اهالی قایقی را می بینند که به سوی ساحل پیش می آید. قایق را از آب می گیرند و در آن مردی زخم خورده را می یابند که نامش آیت (خسرو شجاع زاده) است و نمی داند چه بر سرش آمده است

پروانه معصومی در فیلم غریبه و مه ( کات دوباره سینما با سعید روحی )

 زنی به نام رعنا (پروانه معصومی)، که شوهرش (مهدی بهمن پور) در دریا غرق شده و جسدش را پس نداده، کنجکاو احوال آیت است، و این کینه ی خانواده شوهر رعنا را بر می انگیزد. اهل آبادی از آیت می خواهند که یکی از دختران آبادی را به عقد خود در آورد. وقتی آیت رعنا را انتخاب می کند درگیری و دو دستگی پیش می آید. در مراسم عروسی گرگی به آبادی می زند و دو ناشناس سر راه آیت قرار می گیرند و از او می خواهند به دنبال آنها برود. آیت نمی پذیرد، و چندی بعد، با مرد ناشناسی درگیر می شود.

فیلم غریبه و مه اثر جاودانه استاد بهرام بیضایی

آیت پس از کشتن مرد در می یابد که او شوهر گمشده ی رعنا بوده است. روزی مردی (حمید طاعتی)، در جامه ی سیاه، با قایق از میان مه به آبادی می آید، و پس از خرید مقداری آذوقه راه آمده را باز می گردد. آیت دچار هراس می شود، و روز بعد چند غریبه (مرتضی سروش، مهدی منتظر، قاسم پورشکیبا، ایرج رامین فر، علی ژکان) سوار بر پنج قایق به آبادی می آیند و با آیت درگیر می شوند. اهالی نیز به کمک آیت می آیند. هر پنج مرد از پا درمی آیند و آیت، که زخم برداشته است، سوار بر قایق از ساحل دور می شود تا بداند که در آن طرف آب چه خبر است، و رعنا از نو لباس سیاه به تن می کند.

 

 

 

بازدید : 321 سه شنبه 05 دی 1391 نظرات (0)

 

 

      

 

وقتی گلشیفته فراهانی هم پشیمان است هم نه!

کار من فاجعه بود؟!!! در سینمای ایران بدتر از سگ با آدم رفتار میکنند

    مصاحبه اختصاصی گلشیفته فراهانی با روزنامه گاردین
 گلشیفته فراهانی در تازه ترین اظهارات خود درباره حرکت غیر اخلاقی اش توضیحاتی عجیب و البته متناقض و ایضا مضحک ابراز کرده است. او در گفتگویی با روزنامه گاردین به بیان نظرات خاص و شاذ خود  درباره ایران و فضای اجتماعی آن و هم چنین سینما پرداخته است و از سینمای ایران به عنوان شکنجه گاه یاد کرده است.

                      اسکار فرانسوی ها

 روایت روزنامه گاردین از عمل وی اما اینچنین آغاز می شود ؛« فراهاني در ويدئويي سياه و سفيد همراه با «اميدهاي جوان» سينماي فرانسه، كه تعدادشان به 30 نفر مي‌رسيد، حاضر شد تا «سزارز» را تبليغ كند. سزارز «اسكار فرانسوي‌ها» است و او در اين مراسم بازي نقشي كه در كمدي موفق «سي‌تو موئق، ژت‌تو» (اگر بميري مي‌كشمت!) داشت، نامزد دريافت جايزه شده بود. در اين تبليغ از هر يك از هنرپيشگان خواسته شد يكي از لباس‌هاي خود را از تن خارج كنند تا «جسماً و روحاً» هنر خود را به نمايش بگذارند. فراهاني تصميم گرفت (....)را در معرض نمايش قرار دهد و در اين حال گفت: «من به روياهاي شما تجسم مي‌بخشم.» اما آنچه پس از اين حادثه در ايران اتفاق افتاد مشابه زلزله‌اي فرهنگي بود.»

    
 
گاردین در توصیف وضعیت فراهانی پس از نقل این امر نوشته است:« او در حالي كه سرش را در دستانش گرفته بود گفت: «فاجعه بود! دقيقاً نمي‌دانم چند ميليون نفر فرداي آن روز نام مرا در گوگل تايپ كردند، نمي‌خواهم بدانم...»



      
 
 فراهاني در این مصاحبه با فرافکنی خاصی گفته است که  هرگز قصد شوكه كردن ايرانيان يا تحريك آنها را نداشته است.   هميشه همين‌طور است كاري مي‌كني و ناگهان ........ مي‌دانستم مشكل است. اما من اكنون در فرانسه زندگي مي‌كنم و بايد اينجا فعاليت كنم. بالاخره يا در اينجا هستم يا نيستم. 

           قصد شوکه کردن ایرانیان را نداشتم

 


      

اين مساله براي من و خانواده‌ام و كل جامعه ايران شوك‌آور بود. مساله خوب! اين است كه بحثي به راه افتاد كه در غير اين صورت هرگز پيش نمي‌آمد. من ديدم افرادي به من توهين مي‌كردند، بعضي پاسخ آنها را مي‌دادند و بعضي از من دفاع مي‌كردند و بعضي دوباره به من توهين مي‌كردند. درگيري‌هاي زيادي بين خانواده‌ها ايجاد شد....» و سپس حال و روز خانواده اش را چنین توصیف می کند:« خيلي بد بود. اين اولين باري بودكه آنها نتوانستند از من دفاع كنند. آتش چنان گسترده بود كه دامن آنها را نيز گرفت. 

                                  اوضاع دهشتناکی داشتم

       

اوضاع دهشتناکی داشتم و همش کابوس میدیدم ، خیلی حرص خوردمو زجر کشیدم ، اما پس از مدتي به دليل پيشينه پدرم ، كه خود را از طبقات پايين جامعه بود و همراه و همگام مردم ،احساسات آنها هم تغيير كرد و با پدرم و خانواده ام کمی مهربانتر شدند. پدرم مي‌ترسيد و همیشه میگفت وای به روزی که حمايت مردم را از دست بدهی . زيرا مردم براي او بسيار مهم بودند. او همه زندگي‌اش با  مردم  بود و همه چيز را فدای آنها كرد.

      

                             تبعید مانند مرگ است

 فراهاني  در عین حال  اعترافاتی خاص از نحوه برخورد با وی در غرب و ابزاری  بودنش را  بیان داشته است . او می گوید :« تبعيد مانند مرگ است. به عمق آن نمي‌توان پي برد تا زماني كه دچارش شوي. تمام دنيا مي‌خواهد تو را در نقش قرباني ببيند و تو را به آن سو مي‌كشاند زيرا دوست دارد بدبختي تو را نظاره كند.   مانند تماشاي فيلم مستهجني است كه در تو اين احساس را ايجاد مي‌كند كه از آنها خوشبخت‌تري، اما در واقع به آنها اهميتي نمي‌دهند. آنها مي‌گويند: «بياييد، ما از شما مراقبت مي‌كنيم، سپس از شما سوءاستفاده مي‌كنند و به شما پاسپورت نمي‌دهند. من تنها يك هنرپيشه هستم و مي‌خواهم فعاليت كنم.»

گلشیفته فراهانی 

نکته تاسف آور دیگر در این گفتگو نگاه شیفته وار فراهانی به پاریس به عنوان یک شهر بی قید و بند است. او از زندگی بی قید در پاریس خشنود است و آن را اینچنین ابراز می کند:« براي اولين بار در زندگي خوشحالم كه زن هستم!پاريس شما را از هر گناهي كه فكر مي‌كنيد به خاطر زن بودن مرتكب شده‌ايد رها مي‌سازد! شما را پاك مي‌كند و احساس آزادي مي‌كنيد!!» او  به روسري سفيدش اشاره می کند و مي‌گويد: «اين دوست قديمي من است، بزرگترين مشكل هنرپيشگان زن ايراني، دولت نيست بلكه دنياي بيرون است كه تصور مي‌كند ما با روسري از شكم مادر زاييده مي‌شويم!! به ليلا حاتمي نگاه كنيد. معمولاً پس از برنده شدن در مراسم اسكار (براي فيلم جدايي فرهادي) پيشنهادهاي كار زيادي به يك هنرپيشه ارايه مي‌شود، اما پيشنهادي به او نشده است در حالي كه او قادر است به چهار زبان صحبت كند.» 

اما اوج این گفتگو در جایی است که فراهانی به همه گذشته خود و حتی سینمای ایران پشت پا می زند و با الفاظی خاص از آن یاد می کند . او کار در سینمای ایران را شکنجه شدن به شمار آورده و با بیانی خاص در خصوص عملکرد فرهادی کنایه ها و طعنه هایی صریحی را به زبان می آورد
                 اصغر فرهادی مرا شکنجه میداد


گلشیفته فراهانی در کنار اصغر فرهادی

«.فراهانی  از فيلمبرداري فيلم درباره الي مي‌گويد و اين كه فرهادي او را «شكنجه» مي‌كرد و او را مجبور مي‌كرد نيم ساعت در ساحل درياي خزر داد بزند و صبحانه آرد نخود بخورد تا صدايش در فيلمبرداري گرفته شود. اصغر فرهادی مرا شکنجه میداد . در صحنه ای دیگر از فیلم ، هنگام فیلمبرداری به دليل ضربه‌اي كه بازيگر ديگر آن ، در خلال فيلم به او وارد كرد، پرده گوشش سوراخ شد اما كارگردان اجازه نداد تا انتهاي روز بعد و پايان فيلمبرداري به بيمارستان برود.این صحنه در فیلم هست. آنها ديگر از آن زمان با هم صحبت نكردند.  از آن روز تا بحال با فرهادی حرف نمیزنم.
 
گلشیفته فراهانی ( کات دوباره سینما با سعید روحی )

فرهاني مي‌گويد: «او دوست من است اما نمي‌تواند با من صحبت كند. او از ايران خارج مي‌شود و دوباره برمي‌گردد. اما من الان شيطان هستم.  او مي‌گويد: «من از هر فيلمي كه بازي كردم زخمي در بدن دارم.
 
 
 و آستين و شلوارش را بالا مي‌زند تا آنها را   نشان دهد و می گوید آنها بدتر از سگ با تو رفتار مي‌كنند. تو بايد مانند برده كار كني تا آنها را خشنود كني. اوضاع بايد اين گونه باشد. بايد در هر فيلمي احساس كني كه كار آخر توست.»  

 گفتگوی گلشیفته فراهانی با روزنامه انگلیسی گاردین  رونمایی  از یک محصول ناب  سینمای ایران است. کسی که متناقض سخن می گوید ،اصول مشخص و جهان بینی محکمی ندارد،معلوم نیست چه می کند و چه هدفی دارد . او معترف است که کارش «فاجعه» بوده و اکنون یک «شیطان» است و برای ماندن در فضای هنری این عمل را انجام داده است و اکنون به دلیل بازخوردها ازآن پشیمان است . اما بلافاصله از هوای آزاد پاریس و نفرت از همزاد بودن با روسری و خاطرات تلخ اش از سینمای ایران میگوید و نشان می دهد در برابر اقامت در پاریس و نقش آفرینی های نصفه و نیمه در سینمای غرب حاضر است این بها را بپردازد .بهایی که حتی شاید به قیمت منفک شدن دائم او از ایران بینجامد . 
 
 

 

 

 

 

     عکسهای صحنه و پشت صحنه فیلم سینمایی ( درباره الی )

                آخرین فیلمی که گلشیفته در ایران بازی کرد.

 

 

درباره الی 2

درباره الی 1

درباره الی 3

درباره الی 4

درباره الی 5

درباره الی 6

درباره الی 7

درباره الی 8

درباره الی 9

درباره الی 10

درباره الی 12

درباره الی 13

 

 

 

 

بازدید : 237 سه شنبه 05 دی 1391 نظرات (1)
.. فیلم سینمایی من و مه کارگردان سعید روحی
 
فیلم سینمایی (من و مه) در سال 1382 با همراهی پیشکسوتان فیلم و تئاتر استان مازندران و شهرستانهای نوشهر و چالوس و همینطور یاری جمعی از جوانان عاشق ، صادق و با انگیزه عرصه هنر ساخته شد.
لوکیشن اصلی فیلم ، ارتفاعات جاده کندوان چالوس و روستای زیبا و دیدنی (ناتر) بود. روستایی بکر و چشم نواز که هم در تابستان و هم در زمستان منبعی عظیم و دست نخورده برای شکار و ثبت تصاویر رویایی و لحضات تکرار نشدنی طبیعت است. تصویربرداری این تله فیلم سینمایی از آذرماه 1382 آغاز و در چند مرحله ادامه یافت که در نهایت 21 بهمن همان سال در شهر مرزن آباد به اتمام رسید.
 
 
فیلم سینمایی من و مه 2
 
 
سرمای بیش از حد هوا در زمستان ، برف و بوران و بسته شدن راه روستا در طول مدت تصویربرداری ، از مشکلات گروه سازنده فیلم بود . اما مشارکت و همکاری و همیاری اهالی روستای ناتر در سخت ترین شرایط جوی ، پشتوانه ای محکم و دلگرمی توصیف نشدنی برای همه اعضای گروه بود . پس از گذشت 9 سال از ساخته شدن این فیلم بلند سینمایی و حضور در جشنواره ها و کسب جوایز در بخشهای مختلف ، نگاهی به عکسهای صحنه و پشت صحنه فیلم (من و مه ) خالی از لطف نیست.
 
 
.فیلم سینمایی من و مه ( کات دوباره سینما با سعید روحی )
 

به پیشنهاد دوست و برادر خوبم ( بابک شمس ) پس از انتشار عکسهای فیلم داستانی خاطره در کات دوباره ، که مورد استقبال و توجه هنرمندان و هنردوستان قرار گرفت ، امروز عکسهای تله فیلم سینمایی ( من و مه ) را برای شما به نمایش میگذاریم ، امید آنکه مورد توجه قرار گیرد . لطفا پس از دیدن عکسها در بخش بیان نظرات ، ما را از افکارتان راجع به این صفحه و سایر صفحات و مطالب درج شده در کات دوباره ، آگاه سازید.

با تشکر و سپاس ( سعید روحی )
 
پشت صحنه فیلم سینمایی من و مه
 
سوزان جلال وند در تصویری از فیلم من و مه
 
و باز هم سوزان جلال وند در نقش دختر یک آزاده مجروح از جنگ
 
حسین میرآقایی و لاله طاولی جلوی دوربین صحنه ای از فیلم سینمایی من و مه
 
گروه فیلمبرداری فیلم سینمایی من و مه در برف و سرما
 
حسین میرآقایی در صحنه ای از فیلم من و مه
 
سعید روحی پشت دوربین و حسین توسلی تصویربردار فیلم کنار او پلان آماده برداشت را چک میکنند
 
علیرضا خطیبی و هوشنگ رضایی دو تن از بازیگران اصلی فیلم سینمایی من و مه جلوی دوربین
 
گروه فیلمبرداری فیلم سینمایی من و مه در شرایط  نا مساعد جوی در تدارک صحنه ای از فیلم هستند ( ورودی روستای ناتر )
 
سعید روحی نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی من و مه
 
حسین میر آقایی بازیگر نقش اول فیلم هنگام بازی در پلانی از من و مه
 
لاله فخر طاولی در نقش همسر آزاده ای که سالها مفقودالاثر بوده و حالا به میهن باز گشته است
منتخبی از عکسهای صحنه و پشت صحنه تله فیلم سینمایی ( من و مه ) در ادامه مطلب .
لطفا کلیک کنید ، ببینید و از عکسها و حال و هوای آن برای ما بنویسید.
بازدید : 153 شنبه 02 دی 1391 نظرات (0)

 


رخصت ناصر جان ... درود بر تو و ایمان و اعتقاد و باورت به اهل بیت ، درود بر تو و دل مالامال از عشق و ارادتت به مولای متقیان علی ( ع ) و حضرت فاطمه زهرا ( س )...

 ناصر زنده است برای همیشه تاریخ . ناصر عبداللهی با مردم بود و كنار آنها ، عاشق بود و صادق . ظاهر و باطنش انعكاس يكرنگي بود و تكريم و تواضع نسبت به دوستان خصوصا مردم . مردمي كه او را عضوي از خانواده خود ميدانستند ، او هم هيچگاه لبخندي از سر سياست و رندي براي رسيدن به پول و موقعيت و جايگاه نزد . اهل نيرنگ و فريب براي در صحنه ماندن نبود. نه همانند بعضی از خوانندگان دولتی مجیزگو كه اگر صداو سیما و برنامه های مناسبتی را از آنان بگیرند دیگر محلی از اعراب بین مردم ندارند . ناصر تظاهر نمیكرد ، فخر فروشی نمیكرد ، دیگران را پله ترقی خود نمیساخت ، فروتن بود و مخلص ، مردم هم او را از خود میدانستند و میدانند . هنوز هم خیلی ها از او ، از نیكی و مرام و معرفت و اندیشه اش میگویند ، هنوز هم صدای مثال زدنی او را میستایند ، هنوز هم آلبومهای موسیقی ناصر در خانه ها و ماشینها و گوشی ها شنیده میشود . مرگ برای آنانیست كه از ترس فراموش شدن نزد مردم نان را به نرخ روز میخورند و با چسباندن خود به مدیران و مسوولین میخواهند جایگاهی برای خود دست و پا كنند ، اما زهی خیال باطل . مگر هنرمندی كه جایگاه و كرسی اش در دل مردم هنرشناس ایران است فراموش میشود؟ نه به هیچ وجه ، از محالات است . ناصر عبداللهی پست و مقام و منصب خود را در مهر و عطوفت خانواده های ایرانی بدست آورد و جاودانه شد و جاودانه خواهد بود حتی با تمام شیطنت و شایعه و شائبه ای كه دشمنان او انجام میدهند. رخصت ناصر جان.

این ویدیو و چندین ویدیوی دیگر از ناصر عبداللهی عزیز كه پخش نشده یا كمتر دیده شده ، مربوط به برنامه های زنده  و روتین مركز مازندران است و پس از اتمام برنامه  كه در خدمت این نازنین بودیم در همان استودیو و دكور به تقاضای ما ضبط میشد تا در شبهایی كه ناصرجان به دلیل مشغله كاری و اجراهای متعدد نمیتوانست به ما افتخار دهد و در برنامه حاضر شود پخش كنیم . او هم همواره با لبخند و صمیمیت خاص به ما لبیك میگفت و ساعاتی پس از برنامه مشغول ضبط تصاویر میشدیم . این ویدیو یكی از آن مجموعه است كه در سال 1384 ضبط گردید . در شبهای آینده ویدیو های پخش نشده دیگری از این اسطوره موسیقی پاپ را برای شما به نمایش میگذارم .

 ( سعید روحی )

                    نام ترانه : پشت اين پنجره ها
                        از آلبوم دوستت دارم
 
 
 
       
  

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
انتشار رويدادهاي سينمايي و معرفي هنرمندان كشور
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پيوندهاي كات دوباره سينما


    آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 36
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 64
  • بازدید سال : 278
  • بازدید کلی : 13,474